نصب کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجرا، تاسیسات، دستگاه، کارخانه، نصب، نصب (تأسیسات)
هزینه نصب
نصب شناسگر
نصب تابلو
نصب چراغ راهنما
نصب تاسیسات بهداشتی
مهار کاشتنی
مدار (مدار الکتریکی در تأسیسات)
تاسیسات الکتریکی، تاسیسات برق
تأسیسات الکتریکی
جریان نشت (در یک تأسیسات)
تجهیزات کنار راه
نصب تأسیسات بهداشتی