اتصال، بند، پیوست، درز، درزگیر، درزه، گره، مفصل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتصال
درز عرضی
گره، اتصال
رابط اتصالی
انتقال گره، تغییر مکان کنجی، جابجاییبندی
تعادل گره
ضریب گره
ماده پر کننده درز، مصالح پر کننده درز، مواد درزبندی
پرکننده درز
مواد درزبندی
پر کردن درزها یا بندها
لولای قدی
وارانسازی ترکیبی / توام
مدول گره