جامعه شناسی شهری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گسترش بیرویه شهر، پراکنده رویی، هرزه رویی شهری
ترابری شهری، حمل و نقل شهری
برنامهریزی حمل و نقل شهری
شهرنشین
شهرسازی، شهریسازی
شهری کردن
شهری شده
پراکندگی توسعه شهری
اختلال، اغتشاش، آشفتگی، برهمخوردگی، دست خوردگی، دستکاری
دست خوردگی نمونهبرداری
حومه شهر، حومه نشین، مربوط به حومه شهر
شهرسازی
اختلال در جریان ترافیک
مناطق دست خورده