گیردار کردن، مقید کردن، مهارکردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با قید، ثابت، گیردار، مقید، مهار شده، وابسته
قاب مهار شده گیردار
عضو درگیر، عضو گیردار، عضو مقید در مقابل دوران
جمع شدگی گیرداری
دستگاه مقاوم گیردار
بازدارنده، نگهدارنده
مهار (کردن)
بردگاه گیردار
اثر گیرداری
نیروهای مهار کننده
لنگر بازدارنده، لنگر گیرداری، لنگر مهار کننده، ممان گیرداری
لنگر گیرداری، ممان گیرداری
بالشتک ساختارهای مهار کننده
تکیهگاه گیردار
درگیر کننده، درگیری، قید، گیر، گیرداری، مانع، محدودیت، محدودیت ترافیک، مقید، وابستگی