چسبنده، منسجم، همچسب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماده چسبنده
از یک نقطه گذرا، متقارب، متقاطع، موافق، مصادف، همرس، همگرا
جریان متداخل
جرمگاه
جاری، جریان، جریان آب، روان، شدت جریان، شدت جریان برق، متداول، جاری
چینهبندی جریانی
منحنی جریان
نمودار جریان
اختلاف جریان
حد متداول
جریانسنج، دستگاه اندازهگیری جریان، مولینه، وسیله اندازهگیری جریان
نسبت جاری
سرعتگیر
جدول جریان