برنامه، برنامهریزی کردن، برنگاره، پلان، تصویر افقی، طرح، نقشه، نقشه کف، طرح ریزی کردن، نقشه مسطحه، هامن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تایید طرح، تصویب طرح
ساختمان کارخانه
اجرای طرح
طرح جامع
آمیختن در کارخانه
برنامه کار
آزمایش طرح، آزمون طرح
آزمایش و ارزشیابی طرح، آزمایش و ارزیابی طرح، آزمون و ارزشیابی طرح، آزمون و ارزیابی طرح
نمای افقی، نمای بالا، نمای سطحی
بارگذاری مسطح
رنده، رنده، سطح صاف یا همواره، سطح، سطح تراز، صاف، صفحه، مستوی، مسطح، هواپیما
بار فعال سطح
پیاده شدن از هواپیما، تخلیه هواپیما
زاویه سطحی
سوار شدن به هواپیما