ابزار، افزار، ابزار، آلت، وسیله
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخته فرمان
سمت اندازهگیری
موقعیت اندازهگیری
باند با وسایل
اشتباه اسبابی
مرحله دستگاهی
ابزار دقیق، ابزارنگاری
وسیله اندازهگیری بده
اسباب تراز یاب
اسباب نورپردازی
دستگاه اندازهگیری
باند بدون وسایل
وسایل نقشه کشی
اسباب نقشهبرداری
موقعیت کنترل حرکت-شدید