پی گذاشتن، پی نهادن، قالبریزی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اساس، پاشنه، پایه، پی، پیگذاری، زیربنا، شالوده، فونداسیون
پی (فونداسیون)
بتن فونداسیون
رابط پایهای
لایه اساس
گالری پی، نقب پی، نقب فونداسیون
درز پی، درز فونداسیون
مصالح پی
شفته، ملات گل آهک
پلان پی کنی (فونداسیون)
کلافهای لرزهای شالوده
تکیهگاه پایهای
فونداسیون، پی، شالوده
تونلپی، نقبپی
ریختهگری