مسطح، هموار، همواری، یکدست کردن، یکنواخت کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتکای یکنواخت
رویدادگرا
احتمالی
سرانجام
پیشگیری از تصادف
یکسو کننده جریان
جلوگیری از برگشت جریان
لوازم جلوگیری از برگشت جریان
مانع برگشت جریان
مسافت متعادل
نقطه سربه سر
آستانه فروریزش
پیشامد مستقل
دیرترین زمان وقوع یک واقعه
رویداد شاخص