حد، حدی، خط حد، سرحد، کرانه، کناری، مرز، مرزی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خاکریز مرزی
شرایط مرزی، شرط انتهایی، شرط حدی، شرط کرانه، شرط مرزی
شرایط انتهایی منحنی الاستیک، شرایط مرزی منحنی الاستیک
اثر کرانه
المان مرزی، جزء مرزی، جزء لبه
لایه جداری، لایه حدی، لایه مرزی
نشانه حدی
مرز اشباع
گیرداری انتهایی
سنگ نشانه
نهرچه مرزی
دیوار محوطه، دیوار مرزی
منطقه کرانه
مرز ترد - نرم
مسئله مرزی تغییر مکانی