بدنه، بدنه (شیر)، پیکره، جسم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرکز پر
مخروط جسم
نیروی پیکرهای، نیروی جسمی، نیروی حجمی، نیروی سطحی
تنش درونی
موج پیکری، موج حجمی
شبکه فضایی مکعبی با مرکز حجمی
شیشه رنگی
تنش حاصل از دو جسم
جسم تغییر شکلپذیر، جسم تغییر فرمپذیر، جسم قابل تغییر فرم
جسم ارتجاعی، جسم برجهنده
بدنه آزادی، پیکر آزاد، ترسیمه آزاد، ترسیمه جسم آزاد، جسم آزاد، دیاگرام آزاد، نمودار ایستایی، نمودار پیکر آزاد
نمودار ایستایی
نمودار جسم آزاد
جسم ارتجاعی خطی