تنظیم کردن، مطابق کردن، میزان کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل تنظیم
سرریز قابل تنظیم
آچار فرانسه
تنظیم
تنظیم و تثبیت (سیستم BMS)
پیچ تنظیم
تعدیل، تنظیم، جفت و جورکردن، جورکردن، سرشکن کردن، سرشکنی
منحنی تطابق، منحنی میزان
ضریب تنظیم
اجسمنت مثلثبندی هوایی
جفت و جور کردن خطا در یک بلوک، سرشکن کردن خطا در یک بلوک
تجدید تعدیل