مزدوج، همیوغ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیر مزدوج
روش تیر فرضی، روش تیر مزدوج
منحنی قرینه
تابع هارمونی مزدوج
تصویر مزدوج
تنشهای مزدوج
اتصال، پیوستگی
بهرهبرداری تلفیقی
آب زندانی، آب فسیلی، آب محبوس، آب همزاد
مرتبط، همبند، یکپارچه
قوس اتصال
راهروها یا راههای عبوری اتصالی
دسته پیستون، شاتون، میل رابط
اتصال، پیوند
اتصال