پیچیدگی، پیچیده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تطابق، سستی
کنترل انطباق
ضابطه انطباق
الزامات اجرایی
تنش برشی تکمیلی
اندود خارجی دیوار، ملات گچ
تخته عایقکاری
جزء، جسم ترکیب کننده، سازا، سازنده، عضو، عنصر، قسمت، قطعه، ماده متشکله، مولفه، همنهند
نیروی مولفه
مولفه تغییر مکان
اجزا، مولفه
پلکان مرکب
مرکب