critical

دیکشنری انگلیسی به فارسی

معنی

بحرانی، مهم، وخیم، بحرانی [دیکشنری تخصصی عمران و معماری]

ترجمه آنلاین

انتقادی

واژه‌های مشابه

critical activity

فعالیت بحرانی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

critical area

منطقه بحرانی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

critical buckling load

بار بحرانی کمانش

دیکشنری انگلیسی به فارسی

critical capillary head

بار بحرانی مویینه

دیکشنری انگلیسی به فارسی

critical circle

دایره بحرانی، سطح بحرانی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

critical concentration

غلظت بحرانی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

critical concentration

غلظت بحرانی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

critical condition

شرط بحرانی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

critical damping

میرایی بحرانی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

critical density

تراکم بحرانی

دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها