شمعکوب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایه، پایه ستون، ستون، ستون سیمانی، شمعکوب [کارگر]
شیرتوکاسه
شمعکوبی فندانسیون
شمعک
مدل راهنما
تصفیه خانه نمونه
تونل راهنما
آمارگیری مصاحبهای نمونه
فرماندهها
خار، خار مغزی، سنجاق، سوزنی، لولا، مفصل، میخ
اتصال لولایی، اتصال میخی، اتصال مفصلی، اتصال میخی، پیوست لولایی
اتصال مفصلی
عضو اتصال لولایی، عضو لولا شده، عضو متوسل شده باخار مغزی
عضو دو سر فصلی
قطعه فشاری دو سر مفصلی