منطقه پرجمعیت، منطقه شلوغ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلی
تراکم کلی
برنامه کلی توسعه اقتصادی
بازده کلی، راندمان کلی
پروژه جامع
پایداری کلی، پایداری مجموع
پایداری کلی
اندازه روباره، بار سنگ، روبار، لایه سربار، مصالح رویی، مصالح یا مواد رویی (بدون مصرف)، مواد رویی
فشار روبار
غلبه کردن
بیش فشردگی
بیش تحکیم یافته
خاک رس پیش تحکیم شده
خاک پیش تحکیم یافته / بیش تحکیم
فوق تحکیم