مانع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حد مجاز مانع، فاصله آزاد مانع
سد، مانع، ممانعت
مسدود کردن
به دست آوردن، رسیدن
بدست آوردن
عضو مسدود کننده جریان
زاویه باز یا منفرجه، زاویه منفجره، گوشه باز
آشکارا، هویدا، بدیهی
موقعیت
انسداد
جبهه بسته
اشغال، سکونت، مسکونی
اشغال / تصرف / کاربری
کاربری
میزان اشغال، نرخ اشتغال