القا کردن، تحریک کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناپایداری
نصب کردن
اجرا، تاسیسات، دستگاه، کارخانه، نصب، نصب (تأسیسات)
هزینه نصب
نصب شناسگر
نصب تابلو
نصب چراغ راهنما
نصب تاسیسات بهداشتی
شاهد، مورد، نمونه، مثال
موارد
آنی، لحظهای
آنی یا لحظهای
محور آنی دوران
مرکز لحظهای
مرکز آنی دوران