اعمال کردن، بکار بردن، اعمال کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعمال کردن
پوسته یا ورقه شدن
ورقه شده
ورمیکولیت متورق
ورمیکولیت ورقهای (متورق)
ورمیکولیت پفی، پفکورمیکولیت
برگ وار، رویه سابی، رویه سایی، ورقه شدن
خروجی
هوای تخلیه
ناودانی تخلیه
بادبزدن مکنده
گازخروجی
لوله اگزوز
ترافیک موجود
نمایش دادن، نشان دادن