گریز، فرار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجرای تخلیه
پرتگاه، پرتگاه مصنوعی، سینه کش، سرازیری خندق، تنده، دیواره، طرف پر شیب، کج تخت
رو قفلی، روقفلی
یخ پشته به جا مانده
ماهیت
ضروری
باران کارآی اصلی
عنصر ضروری
ترافیک ضروری
ذاتاً، در اصل، ضروری
برقرار کردن، بنا کردن، قرار دادن، به وجود آوردن
ایجاد جریان، تشکیل جریان
بر آورد کردن، برآورد، تخمین، تخمین زدن
حجم تخمینی
برآورد، تخمین