راه منطقهای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناحیه، بخش
اختلال، اغتشاش، آشفتگی، برهمخوردگی، دست خوردگی، دستکاری
به هم خورده، دست خورده
نمونه به هم خورده، نمونه دست خورده
نیروی آشوبگر، نیروی تکان دهنده، نیروی تکانش
بار اضافی
گشتاور واژگونی
نمونه دست خورده
آبراه، جوی، آبروی کنار راه، جوی، چاله، راه آبرو، قنو، کانال طبیعی، کنار جاده، کنده جوی، گودال، نهر
تراشه زن، نهر کن
حفاری
بیل خندق کن، بیل گودال کن
روزانه
جزر و مد روزانه
از هم باز شدن، واگرایی