سفر به کار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خمیرواری، قابلیت روانی، قابلیت کار، قابلیت کار کردن، قابلیت کاربرد، کارایی بتن، کارآیی، کارپذیری، ورزیدنی
کارآیی
کارائی
روانکننده، ماده کارآیی ساز
افت کارائی
کارآیی بتن
حفظ کارائی، نگهداری کارائی
کارایی
بتن خوشکار
کارگر
سرمایه جاری
دوره عملیات
روزکاری
نقشه اجرایی
خط عمل