بلندی، زمین بلند، کوهساران
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالا آمدگی، بالابردن، متعادل ساختن، برخاست، بلند شدگی، بالاروندگی، تورم، زیرفشار، غوطهوری، فشار از تحت به فوق، فشار به طرف بالا، فشار تحت به فوق، نیروی بلند کننده
نیروی بالا برنده
نیروی ضربهای بالارونده، نیروی برخورد بالارونده، نیروی ضربهای زیرفشار
زیرفشار، فشار از تحت به فوق، فشار بالا برنده، فشار بالارونده، فشار برخاست، فشار بلند کننده
بر، روی
کرانههای بالا و پایین
بالاکنار، ساحل بالا
تیر بالا
حد بالا، حد بالایی
تخت بالا، تخت بالای خرپا، روخواب، لنگه خرپا، لنگه خرپا، روخواب
سرعت بحرانی بالاتر
حد بیشینه اشتعال
آشکوب بالایی
دریچه بالادست
بازوی بالادست، شاخه بالادست