مُقرنس کاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هوای مانده
پایه، ساقه
از کار انداختن، متوقف شدن
وسیله نقلیه بازمانده
پایه، ستون، ستون پیشساخته
زیر ستون
روستون، سرستون
پایه
متکی به خود
علم تخلیه فاضلاب
مجرای تنگ گذر
استاندارد، استانده، پایه، ماخذ، معیار، نظام
برگ استانداردگزارش تصادف
جو استاندارد
تراکم استاندارد، فشردگی استاندارد