ورودی مقعر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آببندی کردن، تجدید سطح کردن، روکاری کردن
اشاره کردن
مبدا، مبنا، مبنای مراجعه، منبع
تیر مبنا
شکل مبدا اندازهگیری، وضع مبنا
سطح مبنا
نقطه مبنا، نقطه مرجع
مماس مبنا
ارجاع، اشاره داشتن
اصلاح کردن
پاک شده، پالوده، تصفیه شده، تمیز کرده
قیر پالاییده، قیر تصفیه شده
پالایشگاه، تصفیه خانه
پالایش