برجسته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالاکنار
جزیره برآمده
جدول بلند، لبه بلند
اَرک یا قوس جناغی
شانه برجسته، شانه سکوبی
منبّت
گروه بالابر
زاویه شیب، شنکش، شیبدار کردن، زاویه دادن
بند فرورفته
تیر شیبدار، تیر مهار، شمع مایل، شمع نگهدارنده
آجرچینی جناغی، رج چینی جناغی
تهی کردن درز، درز خراشی، درزگشایی
شمع پشتبند
شمع مایل
چکش، سمبه، کوبه، کوبیدن، کوبیدن، ضربه زدن، چکش، چکش تیرکوب